شرح و تفسیر حکمت 171 #نهج_البلاغه
امام علی (علیه السلام) در این کلام حکیمانه به نکته اى اشاره مى کند که در همه شئون زندگى سارى و جارى است مى فرماید: «بسیار مى شود که یک وعده غذا (غذاى نامناسب) از وعده هاى فراوان غذا (غذاى خوب) جلوگیرى مى کند»، (کَمْ مِنْ أَکْلَة مَنَعَتْ أَکَلاَت). چه بسا انسان غذایى را که دوست دارد بیش از حد تناول مى کند و بیمار مى شود و روزهاى متوالى یا میل به غذا ندارد و یا این که طبیب، او را از غذاهاى مختلف چرب و شیرین باز مى دارد، بنابراین در هیچ کار نباید افراط کرد که این افراط ممکن است او را از همان کار در آینده به کلى باز دارد.

این سخن ضرب المثلى است براى تمام کسانى که راه افراط را پیش مى گیرند، مثلاً کسى که آنقدر در دوستى پافشارى مى کند، آن دوست از او منزجر مى شود و براى همیشه از وى فاصله مى گیرد و یا این که دیگرى را آنقدر به عبادت دعوت مى کند که براى همیشه از عبادت بیزار مى گردد.
شبیه این سخن گفتار حکیمانه دیگرى است که از آن حضرت نقل شده که مى فرماید: «کَمْ مِنْ شَهْوَة ساعَة أوْرَثَتْ حُزْناً طَویلاً، چه بسا یک ساعت هوس رانى که موجب اندوه طولانى (براى سالیان دراز) مى شود».
جمعى از شارحان نهج البلاغه یا محدثان این گفتار حکیمانه امام(علیه السلام) را به عنوان دستورى طبى مطرح کرده و حتى آن را جزء مجموعه هایى که مربوط به دستورات طبى است آن را قرار داده اند. اگر منظورشان این است که معنى مطابقى این سخن دستورى طبى است هرچند معانى التزامى آن شامل تمام مسائل مربوط به زندگى مادى انسان مى شود، بحثى نیست ولى اگر بخواهند آن را منحصر به دستور طبى کنند اشتباه روشنى است و ازاین رو بسیارى از محققان این جمله را ضرب المثلى تلقى کرده اند که در موارد مختلف از آن استفاده مى شود حتى بعضى گفته اند که این ضرب المثل در میان عرب در عصر جاهلیت نیز بوده است و امام علی (علیه السلام) آن را اقتباس فرموده همان گونه که گاه از اشعار شعرا نیز امام(علیه السلام) در سخنان خود استفاده مى کند.
شاعر عرب مى گوید: وَکَمْ مِنْ أکْلَة مَنَعَتْ أخاها بِلَذَّةِ ساعَة أکَلاتِ دَهْرِى وَکَمْ مِنْ طالِب یَسْعى بِشَىْء وَفیهِ هَلاکُهُ لَوْ کانَ یَدْرِىو چه بسیار که یک وعده غذایى از وعده غذایى دیگر منع مى کند و چه بسیار که لذت یک ساعت یک عمر انسان را محروم مى سازد. و چه بسیار کسانى که براى رسیدن به چیزى تلاش مى کنند در حالى که هلاکشان در آن است.
ماجرای نجات جان آیت الله مرعشی نجفی توسط امام زمان (عج)
شب به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمیآمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.»- با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوختهای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس میکردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظهای ایستادم و درگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
- بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پلهها پایین میآمد. صدای پاهایش درون سرداب میپیچید و فضای ترسناکی ایجاد میکرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پلهها پایین میآمد و میخندید؛ برق چشمان و دندانها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم. احساس میکردم لبها و گلویم خشک شدهاند؛ عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود و نمیدانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید، نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.
- در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بیهوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که میلرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم.
- کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا میزند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود.
- در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی. اگر تعدادی از شیعیان حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند باعث میشود که همه شیعیان با آرامش و امنیت بیشتری بتوانند به زیارت بیایند.» سپس در مورد کتاب «ریاض العلماء» میرزا عبدالله افندی گفت: «ای کاش این کتاب ارزشمند پیدا شود و در اختیار اهل علم و دیگر مردم قرار گیرد.»
- حرفهایش که به اینجا رسید، یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یکباره در این سرداب تاریک ظاهر شود و نام مرا بداند و حتی چطور ممکن است که فردی بادیه نشین، میرزا عبدالله افندی و کتابش را بشناسد؟ و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟. هنوز در این افکار غوطهور بودم که ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. به خود آمدم و فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زدهام اما او را نشناختهام. غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود.
منبع: کتاب تشرفات مرعشیه، تألیف حسین صبوری
تبعیض جنسیتی برای زنان سعودی
کارهای زیر را زن سعودی بدون اجازه مرد (پدر، همسر، برادر) نمیتواند بکند:
-درخواست پاسپورت
-سفر خارجی
-ازدواج
-باز کردن حساب بانکی
-راه انداختن برخی کسبوکارها
-جراحی اختیاری (غیر ضروری)
-خروج از زندان
-پوشش اجباری در زمان کار کردن
-رفتن به قبرستان (حتی اگر عزیزترین آدم زندگیشان را از دست داده باشند، بر خلاف عرف همه جوامع دیگر زنان سعودی اجازه ندارند در مراسم تشییع جنازه او شرکت کنند)
-ممنوعیت پرو لباس ( زنان در عربستان سعودی نمیتوانند لباسی را که انتخاب میکنند پرو کرده و بعد بخرند)
-خروج از خانه با یک همراه (زنان سعودی باید حین خروج از خانه همراه یکی از محارم مرد خود باشند.)
-زنان بدون همراه مرد ویزیت نمیشوند!
محدودیت های زندگی زنان در عربستان سعودی

عربستان سعودی در جدول شاخص شکاف جنسیتی (که مجمع جهانی اقتصاد تهیه میکند) عملا بدترین کشور دنیا است.
اجازه هایی که زنان سعودی از سال 2015 به دست آوردند:
-رای دادن
-آموزش اجباری تا 15 سالگی (مشابه پسر های عربستانی)
-رانندگی کردن
محدودیت زنان در سایر کشورها
در چین، زنان نمیتوانند در رشتههای مهندسی معدن، تونلسازی، راهداری و چند رشته دیگر درس بخوانند. وزارت آموزش چین میگوید این تصمیم را برای حفظ ایمنی زنان گرفته است.
در رژیم صهیونیستی، زن حق ندارد بدون اجازه همسرش طلاق بگیرد. یک بار در یک دادگاه انگلیس، در حکمی “غیرعادی و غیرمعمول” قاضی به زنی اجازه طلاق نداد، چون همسرش میخواست متأهل بماند.
در روسیه نیز زنان از بعضی کارها منع شدهاند، از جمله نجاری، آتشنشانی، لوکوموتیورانی و ناخدایی کشتی. البته کارفرما اگر ثابت کند شرایط کاری برای زنان مناسب است حق دارد برای این مشاغل هم زن استخدام کند، اما کمتر کافرمایی حاضر است این دردسر را متقبل شود.
در یکی از شهرهای اندونزی، شهردار نشستن زنان بر ترک موتور را ممنوع کرد و گفت اگر زنی میخواهد پشت مردی روی موتورسیکلت بنشیند باید از کنار بنشیند که “اخلاقیات و هنجارها” به خطر نیافتد.
منبع:العالم
علت ساختن جک برای اقای جنتی
>1. فقط آیت الله جنتی است که 40 روز روزه نذر میکند که پسر مفسدم دستگیر و اعدام شود و مثل بعضی از بزرگان به خاطر پسرش به زمین و زمان تهمت نمیزند و وقتی پسرش اعدام میشود خم به ابرو نمی آورد
2. فقط آیت الله جنتی است که نوه اش را برای شهادت تربیت میکند و شهادت آصفش را جشن میگیرد
3. فقط آیت الله جنتی است که وقتی پسر دیگرش علی جنتی در وزارت ارشاد خرابکاری میکند نه تنها از او دفاع نمیکند بلکه سخت ترین انتقادها را به او روا می دارد
4. فقط آیت الله جنتی است که اینبار در اوج پیری و تنهائی
بدون همسر
بدون پسران
و بدون نوه
و بدون حزب و باند و مافیا
میتواند به آقابالاسرها و آقازاده ها انتقاد کند
چون پرونده خودش پاک است
5. فقط آیت الله جنتی است که یار بی یار امام خمینی و امام خامنه ای است
6. فقط آیت الله جنتی است که می تواند در خطبه های نماز جمعه به هاشمی رفسنجانی بگوید “گردن کلفت”
فقط آیت الله جنتی است که می تواند هر گردن کلفتی را رد صلاحیت کند…
7. فقط آیت الله جنتی است که بعد از اینهمه جک و تهمت حداقل ابروهایش را بالا نمیاندازد و به جای اینکه مثل بعضی ها همه ی امکاناتی که در اختیار دارد و میتواند داشته باشد را برای پاسخگویی به منتقدان یا انتقاد از منتقدان و یا حتی فراتر از آن تهمت زدن به منتقدان و جنگ با منتقدان به خط نمی کند
8. فقط آیت الله جنتی است که می تواند شجاعانه در تریبون نماز جمعه از اعدام موسوی و کروبی و خاتمی سخن بگوید…
9. فقط آیت الله جنتی است که می تواند در میان تمسخر و خنده های فرمانداران دولت روحانی سخن بگوید و مذاکرات هسته ای را وسیله ی براندازی بداند…
10. فقط آیت الله جنتی است که می تواند قید جایگاه علمی خود (که در حد مرجعیت است) را بزند و در شورای نگهبان مقابل لیبرال ها و متحجرین بایستد و فحش بخورد…
اگر شما جای دشمن بودید به چنین مهره ی محکم و مومنی حمله نمیکردید؟!..
اصالت خانوادگی رمز موفقیت حضرت زینب(سلام الله علیها)
رمز موفقیت حضرت زینب (س) اصالت خانوادگی است.
سیده علویه موسوی، از اساتید حوزه علمیه لرستان در رابطه با رسالت زینب (س) در واقعه کربلا، گفت: اگر جریان کربلا و رسالتی که پیامآوران عاشورا که در رأس آنها حضرت زینب (س) قرار دارد برعهده داشتند، را ریشهیابی کنیم بازهم به بحث اصالت خانوادگی میرسیم، این در حالیاست که خود حضرت زینب (س) در خطبههایی که ایراد کردند به اصالت خانوادگی خود و اصحاب اشاره داشتند.
وی با اشاره به اینکه دوست و دشمن همه میدانند که حضرت زینب (س) در واقعه کربلا جایگاه بسیار مهمی دارد، اظهارکرد: همه میدانند که آن حضرت چه کار بزرگی انجام داده، بهویژه پساز شهادت امام حسین (ع) و این در حالیاست که علاوهبر زنان حاضر در صحرای کربلا زنان دیگری مانند امسلمه که آیه تطهیر که در شأن اهل بیت (ع) بوده در خانه او نازل شده، در نشر این واقعه نقش داشتند.
این مدرس حوزه و دانشگاه عنوان کرد: امام حسین (ع) قبل از حرکت از مکه بهسمت کوفه، وصیتهای خود را نزد امسلمه بیان میکند که امام باقر (ع) در اینباره میگوید: امام حسین (ع) وصیتش را به امسلمه میکند و میگوید که این سفر بیبازگشت است و این وصیت و امانتهای من را به فرزندم سجاد (ع) بده.
وی با اشاره به اینکه اولین عزاداری را عصر عاشورا امسلمه در مکه انجام داد، اظهارکرد: پیامبر اکرم (ص) قبل از رحلت خاک و تربتی را به امسلمه داد و گفت: زمانیکه این خاک به رنگ خون درآمد، بدانکه حسین (ع) شهید شده است، امسلمه عصر عاشورا زمانیکه آن تربت را به رنگ خون دید، شیون و زاری و نوحه سر میدهد و همه را خبر میکند.
موسوی ادامه داد: حتی در مجلس یزید هم بنا بود که امام سجاد (ع) را به قتل برسانند که حضرت زینب (س) با خطبههایی که ایراد کردند، جانشان را نثار کرده و جلوی اینکار را گرفتند.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه امام حسین (ع) میخواست بگوید و نشان دهد که زن و مرد همه یاران و پیامآوران صحرای کربلا هستند، اظهار کرد: قطعاً آنچه که زینبیان کردند مانند حسینیان بوده که از همان ابتدا که جنگ شروع شد و دشمنان برنامههایی علیه امام حسین (ع) داشتند، حضرت زینب (س) استوار، با استقامت و مقاومت ایستادگی کرد.
وی با بیان اینکه حضرت زینب (س) زمانیکه فرزندانش به شهادت رسیدند از خیمه بیرون نیامد مبادا اینکه حسین (ع) با دیدن او ناراحت شود، ادامه داد: زمانیکه هر رزمنده عازم میدان میشد در کنار مادر و همسر او بودند و زمانیکه پیکر شهید را میآوردند بالای سر جسد گریه میکرد و در عین حال در کنار مادر یا همسر شهید است و آنها را دلداری میدهد.
موسوی ادامه داد: زمانیکه بدن قطعه قطعه علیاکبر (ع) را آوردند آن زمان زینب کبری (س) بلافاصله بر بالین علیاکبر (ع) و در کنار برادر حضور پیدا کرد و این نقش پُر رنگ و عمیقی است که از عهده هر کسی و هر زنی برنمیآید که این باز نشئت گرفته از اصالت خانوادگی زینب (س) است.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه عمر بن سعد به لشگریان دستور حمله میدهد اینجا نقش حضرت زینب (س) که نظارهگر شهادتها و بریده شدن سر امام حسین (ع) است، چیست، ادامه داد: در همین لحظه است که رسالت حضرت زینب (س) شروع میشود که شروع به دویدن کرد و خیمه به خیمه بهدنبال امام سجاد (ع) میگردد که مبادا صدمهای به او برسد.
وی افزود: میبینیم که در این موقعیت حساس که گوشوارهها از گوش در میآمدند و صدای شیون از هر طرف میآمد، زینب (س) استوار و با استقامت ایستادگی میکند این در حالیاست که یک مورد از این جریانها کوه را از پا در میآورد.
موسوی با اشاره به اینکه شواهد زیادی برای شهامت و شجاعت زینب (س) وجود دارد، عنوان کرد: فاطمه بنت حسین (ع) میگوید: زمانیکه دشمنان به خیمهها حمله کردند یکی از دشمنان با نیزه به سر من زد که بیهوش شدم؛ زمانی که به هوش آمدم، سرم را در دامن عمهام زینب (س) دیدم و در حالیکه گریه میکرد از من مراقبت میکرد.