کدام پیامبر اولوالعزم به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شد؟
زمانی قبر سیدالشهدا (ع) نه ضریح و حرمی داشت و نه قبه و بارگاهی، و حتی به قدر چهار انگشت از زمین بالاتر نبود و هیچ نشان و نشانه ای نداشت. بلکه قبر مطهر ایشان در دل صحرا بود و کسی که قصد زیارت داشت باید نشان دقیق آن را از دیگران می پرسید ، در چنین اوضاعی معمولا اشخاص به صورت تنها یا در گروههای دو سه نفری به زیارت می آمدند تا به دست مأموران گرفتار نشوند.
در این زمان شخصی تنها به زیارت امام حسین (ع) آمد و به چند صدمتری قبر مطهر رسید در روستایی که در آن نزدیکی بود درنگ کرد تا هوا تاریک شود. [از گفتار امام که فرمودند: «بین النووایس وکربلا» استفاده می شود که این روستا همان کربلای قدیم بوده و ظاهرا پشت بارگاه فعلی حضرت اباالفضل العباس (ع) قرار داشته است] .
این اقدام از ترس افراد مسلحی بود که پیرامون قبر مطهر نگهبانی می دادند تا مبادا کسی به زیارت امام حسین(ع) بیاید.
این شخص خودش می گوید: در تاریکی هوا آرام آرام به سمت قبر مطهر آمدم. ناگهان شخصی در دل تاریکی به سمت من آمد و گفت: برگرد. اکنون نمی توانی زیارت کنی. از برخورد او فهمیدم جزو نگهبانان نیست.
به روستا برگشتم و قدری که گذشت دوباره به سمت قبر مطهر آمدم و دوباره همان شخص مانع من شد. گفتم چرا؟ گفت: چون حضرت موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام به همراه هفتاد هزار ملک به زیارت امام حسین علیه السلام آمده است.
گفتم تو کیستی؟ گفت: من از ملائکه ای هستم که خدا مرا به نگاهبانی از قبر امام حسین و استغفار برای زائرانش گماشته است. دوباره بازگشتم و این بار نزدیک فجر برای زیارت آمدم و کسی جلوی مرا نگرفت . زیارت کردم و نماز صبح خود را همان جا خواندم و پیش از روشن شدن هوا برگشتم. (1)
این ماجرا مربوط به یکی از زوار امام حسین (ع) در حدود هزار و دویست سال پیش است . در گذشته افرادی که قصد زیارت داشتند این مسئله را حتی از نزدیکان خود نیز مخفی می کردند و اگر به کسی اعتماد داشتند با او وداع می کردند؛ چرا که بسیار بودند کسانی که به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) رفتند ولی باز نگشتند.
منبع:
1)کامل الزیارت صفحه112
تطابق قرآن و مصیبت امام حسین علیه السلام در جاودانگی
#امام_حسین_علیه_السلام
شیخ شوشتری در مقام تطبیق میان قرآن و حسین علیه السلام می فرماید:
«از عظمت بلکه معجزه قرآن آن است که تکرارش ملال آور نیست.
هر کتاب به هر شیرینی که باشد، چند مرتبه که آن را بخوانند ملال می آورد مگر قرآن که لطفش بیشتر می گردد».
شیخ می فرماید: «مصیبت حسین علیه السلام هم همین طور است. انسان هر چه بخواند یا بشنود، باز برایش تازه است.
دیگر آن که: نگاه کردن به خطّ قرآن عبادت است. تلاوت و گوش دادن به آن عبادت است. مرثیه حسین علیه السلام هم چنین است؛ خواندنش و گوش کردنش عبادت است؛ گریاندنش و گریه کردنش عبادت است: من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنّة.[1]
از جمله تطبیقات آن که: قرآن مجید به جمیع شؤون، معجزه است؛ به فصاحت و بلاغت؛ به اخبار از آینده و.. . حسین هم به سر بریده اش، به اعضایش، به بدنش، همه معجزه است: بابی انت و امّی یا ابا عبداللَّه»!
پی نوشت
[1] بحارالأنوار: 44/ 289/ ح 29( با کمى تفاوت) ..
برگرفته از سایت حوزه نت
سلطنت حسین (ع) در عالم دیگر

مرحوم آقای سید محمد تقی گلستان (مدیر روزنامه گلستان) نقل کرد که در اوایل سن جوانی چند نفر همسال و با هم یکدل و یک جهت بودیم (نامهای آنها را ذکر نمود و بنده فراموش کرده ام) دوره ای داشتیم هرشبی در منزل یکی از دوستان می رفتیم و با هم بودیم.
یکی از آنان پدرش حسینی بود یعنی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام سخت علاقه مند بود و در تعزیه و زاری و گریه بر آن حضرت بی اختیار بود تا جایی که شبی که نوبت میهمانی پسرش بود می گفت من راضی نیستم در منزل من بیایید مگر اینکه روضه خوانی هم بیاید و ذکری از حضرت سیدالشهداء علیه السلام کند و لذا هرشبی که نوبت آن رفیق بود مجلس ما به روضه و تعزیه داری تمام می شد.
پس از چندی آن پیرمرد محترم مرحوم شد و مرگش همه ما را سخت ناراحت کرد تا اینکه شبی در عالم رؤیا او را دیدم و متذکر شدم که مرده است و هرکس انگشت ابهام (شست) مرده را بگیرد هرچه از او بپرسد جواب می گوید، لذا ابهام او را گرفتم و گفتم تو را رها نمی کنم تا برایم حالات خود از ساعت مرگ تا کنون را نقل کنی.
حالات ترس و لرز شدیدی به او دست داد و گفت نپرس که گفتنی نیست. چون از گفتن حالاتش مأیوس شدم، گفتم پس چیزی را که در این عالم فهمیدی برایم بگو تا من هم بدانم.
گفت برایت بگویم امام حسین علیه السلام را که در دنیا یادش می کردیم نشناختیم اینجا که آمدم مقام و سلطنت و عزت اورا مشاهده کردم و طوری است که آن راهم نمی توانم به توبفهمانم جز اینکه خودت بیایی در این عالم و ببینی.
منبع:کتاب داستانهای شگفت، آیت الله دستغیب
گفتگوی امام حسین با حضرت علی اکبر علیهما السّلام
شنیده اید در یک منزلی کربلا خوابی عارض ابی عبد اللّه علیه السّلام شد و حضرت منقلب گردید. حضرت علی اکبر عرض کرد:
«پدر جان! شما را چه می شود؟».
فرمود: «شنیدم منادی ندا کرد: این قوم رو به مرگ می روند، سفر شهادت و کشته شدن است».
عرض کرد: «پدر جان! السنا بالحق؛ مگر ما بر حق نیستیم؟».
فرمود: «چرا، راه، راه حق و اجابت حق است».
گفت: «اذا لا نبالی بالموت؛ بنابراین، از مرگ باکی نداریم».
اگر راه راه حق است چه بهتر که در راه حق و برای حق و به یاد حق و به اسم حق بمیریم.
این آبی بود که بر آتش دل امام حسین علیه السّلام ریخته شد و حسین علیه السّلام هم دعایش کرد که فرزندم خدا به تو جزای خیر دهد.[1]
پی نوشت
[1] لهوف: 70.
منبع:استعاذه، آیت الله دستغیب، صفحه136



